نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





من جدی جدی دوست دارم

!

 

 

 

 

خستم
خیلی
دلم گرفته 
از همه
از نزدیك ترینام دلم گرفته
امشب یه منظره ی زیبا دیدم   بی اختیار دلم خواست زیر سایه ی درخت روی چمنا دراز بكشم 
ولی یه ثانیه هم طول نكشید كه نتونستم تنهایی تحمل كنم و خواستم تو هم پیشم باشی
آره
من جدی جدی دوست دارم
 

[+] نوشته شده توسط افشین احمدی در 1 PM | |







<no title>

دوست دارمت

ای خط مشق عشق هر شب!

دوست دارمت

ای یاد رویت خواب هر شب!

دوست دارمت

ای دوست

ای صدای هر شبت لالایی من!

دوست دارمت

ای تكیه گاه عاشقانه

ای آغوش تو  پناه روح بیمار من

                                               هر شب!

 

 

 


[+] نوشته شده توسط افشین احمدی در 1 PM | |







هرگز ندید

او گذشت بی اعتنا  

 

                    و هرگز ندید

 

عطش دلی را كه در وصل او

 

                               هجران كشید ... 


[+] نوشته شده توسط افشین احمدی در 1 PM | |







<no title>

گفت:  با من راحت باش اگه چیزی تو دلت هست بهم بگو ‌‌

خندیدم و سكوت كردم

__ :من مثل دوستت هستم بگو راحت باش 

__ :  ازش بدم نمیاد

__ : ای كلك قرار شد راحت باشی دیگه

__ : خب ازش خوشم میاد

__ : فقط همین؟ مطمئنی؟

__ :آره .......یعنی می دونی .......یه كم بیشتر .......دوسش دارم

__ :  یعنی چقدر؟

ترسیدم :  كم!!!!

__ : یعنی اگه ازت بخوام دیگه دوسش نداشته باشی چی؟   می شه ؟   باهام راحت باش بگو

__ : نه   نمی تونم

__ : یعنی خیلی دوسش داری ؟ نكنه عاشقش شدی؟

آروم ولی مطمئن : آره    عاشقشم

 

ادعای دوستی می كرد ولی معلوم بود چیزی از دوست داشتن نمی دونه

ادعای صمیمیت می كرد ولی می شد  فهمید كه با من و احساسم چقدر غریبه س!

ادعا می كرد عشق رو می شناسه ولی . . . .

افسوس كه  من قربانی همون ادعا هستم !

 


[+] نوشته شده توسط افشین احمدی در 1 PM | |







<no title>

زندگی یك جنگل

 

كه در آن منتظرند

 

دل های عاشق ما را بدرند...


[+] نوشته شده توسط افشین احمدی در 1 PM | |







<no title>

یه روزی میاد می بینی اونایی كه همه چیزت بودن دیگه هیچی نیستن

 

دوسشون نداری

 

نسبت بهشون بی احساسی

 

برای اونا مهم نیستی پس اونا هم برای تو مهم نیستن

 

تو آخرین كسی هستی كه برای چند دقیقه هم نشینی انتخاب می شی پس

 

 اونا هرگر نمی تونن هم نشین وهم صحبتت بشن

 

آره

 

آره

 

اگه برات عجیبه یعنی هنوز كوچولویی

 

باید صبر كنی

 

باید بذاری زمان بهت نشون بده

 

اكه یه بار  فقط یه بار  یه نفر پیدا بشه كه بگه تو همه دنیای منی كافیه برای

 

اینكه  دلت تنگ بشه وقتی ببینی مامانت  بابات خواهرت یا برادرت تو رو

 

آخرین گزینه به حساب میارن

 

بهانه بگیری

 

دلت بخواد بیاد

 

همون كه تو همه كسش بودی بیاد

 

بیاد و بغلت كنه و آروم در گوشت بگه  عاشقتم

 

دلم گرفته

 

دلم بهانه می گیره

 

دلم تنگ شده

 

دلم تنگ شده

 

دلم تنگ شده

 


[+] نوشته شده توسط افشین احمدی در 1 PM | |







دوستت دارم

می ترسم

 

كمی بعدآرام می شوم

 

عادت می كنم

 

می ترسم 

 

یك صدا تكرار می شود و هشدار می دهد

 

نمی خواهم بشنوم

 

ادامه ی راه مهم تر است

 

بی توجه ادامه می دهم

 

وابسته می شوم

 

باز هم صدا

 

باز هم نمی خواهم

 

الان وقت توقف نیست

 

ادامه می دهم

 

وابسته تر می شوم

 

سرعتم بیشتر می شود

 

باز هم صدا

 

بدون شك نمی خواهم بشنوم

 

می دوم   

 

می دوم

 

می دوم

 

دوست دارم

 

من او را دوست دارم

 

دیگر نمی شنوم  نه نمی شنوم

 

صدایی نیست

 

هشداری نیست

 

قلبی نیست

 

تنها تو هستی

 

             و قلب من در دستت!!!

 


[+] نوشته شده توسط افشین احمدی در 1 PM | |







لحظه ها

لحظه ها می بلعند

                رفته ها را در خویش

لحظه ها می دزدند

                    مهر ها  را  از دل

و تو آیا دیدی

              جای پای تو بماند یك عمر

                            روی شن های نمور ساحل؟؟؟


[+] نوشته شده توسط افشین احمدی در 1 PM | |







موسیقی پاپ!!!

«وقتی رفتی همه چی رفت»

.

.

.

«آی دختره آی بی وفا آی تو که تنهام می ذاری  تو قاب عکست جای من عکس کیو می خوای بذاری»

.

.

.

«خدا کنه که حسرت خوشی به قلبت بمونه  یه بی وفا مثل خودت ریشه هاتو بخشکونه»

.

.

.

«تو بی وفا بودی ولی اون که برات می مرد منم!»

.

.

.

«یکی باشه که هر نفس آتیش به جونت بزنه بهت خیانت بکنه زخم زبونت بزنه»

.

.

.

«همه ی آرزوهام با رفتن تو مرده»

...............................................................................................................

 

دوستای خوب خیلی وقتا من و شما فراموش می کنیم  که ّلیلی و مجنونّ   ّشیرین و فرهادّ  ّویس و رامینّ و  غزل های حضرت حافظ و سعدی زاده ی ادبیات ایران زمینه

 

فراموش می کنیم و این فراموشی منجر به این می شه که به جای

ّدر آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باش 

                       بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم ّ                              

 

باید 

«همه ی آرزوهام با رفتن تو مرده»

بشنویم

یا  به جای

ّ از عمر من آنچه هست بر جای    بستان و به عمر لیلی افزای ّ

 

«خدا کنه که حسرت خوشی به قلبت بمونه  یه بی وفا مثل خودت ریشه هاتو بخشکونه»

 

به گوش من و شما برسه!

 

این روزا موسیقی پاپ سایه ی افسردگی رو دل جوونا پهن می کنه 

 

دارن سلیقه ی موسیقی من و شما رو عوض می کنن

(به قول یه دوست عزیز!)احساس داری؟

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط افشین احمدی در 1 PM | |







<no title>

 

خانمان سوز  بود  آتش   آهی   گاهی            ناله ای می شکند پشت سپاهی گاهی
 
دادمن گر ندهی دست من ودامن شب           قطره ی  اشک کند کار سپاهی    گاهی




[+] نوشته شده توسط افشین احمدی در 1 PM | |







یه پارچه فروشه مهربون

سیزده سالم بود که بهش دل بستم

سر کوچه ی خاله بزرگم یه مغازه ی کوچیک داشت

به چهره ی جا افتادش اصلا نمی خورد که فقط ۲۵ سالش باشه

چند تار موی سفید نمک مو های سیاهش بود

چشمای ریزش همه ی دنیای من شده بود

لبهای گرم ــ هرگر نچشیده ــش قرار بود روزی خنکای قلب آتشین من بشه

 

من عشق از غم جدایی شناختم

تا وقتی پیشش بودم و می دیدمش  مست حضورش بودم و چیزی حالیم نبود

ولی تا ماشین از سر کوچه ی خالم به سمت میدون می پیچید سینم سنگین می شدانگار یه وزنه ی ۲۰۰ کیلویی گذاشتن رو قلب کوچولوی من

دلم می گرفت    تنها چیزی که دل بی قرارم رو کمی تسکین می داد یاد لحظاتی بود که بین من و اون حرفی رد و بدل شده بود

ّّچند متر پارچه می خوای؟ّ   و  ّاز کدوم یکی برات ببرم  ؟ ّ  شده بود صحبت های عاشقانه!

انقدر بهش وابسته شده بودم که هر روز دنبال بهانه بودم که یه سر به خونه ی خالم بزنم

 

 

تو همین رفت و آمدها پسر خاله ی گرامی بهم علاقه مند شد

ازم خواستگاری کرد  پدر و مادرم موافقت کردن!!! قراره عروسی گذاشتن با هم ازدواج کردیم

یه سال با هم زندگی کردیم  نه بهتره بگم یه سال با هم دعوا کردیم

اصلا دوسش نداشتم اون من از همه ی زندگیم از همه ی رویاهام جدا کرده بود

روزی که فهمید این همه ناسازگاری من از کجا آب می خوره  من و برد محضر و طلاقم داد(به همین راحتی )

 

بگذریم  این همه رو تعریف کردم که بگم امروز که ۱۵ سال از اون ماجرا می گذره یکی اومده خواستگاریم

می گه ۱۷ ساله عاشقمه

ابن بار همه چیز فرق می کنه

این بار دیگه قرار نیست مامان و بابام برام تصمیم بگیرن  خودم تصمیم می گیرم

خواستگاره هم  پسر خالم نیست

یه پارچه فروشه مهربونه!!!

 


[+] نوشته شده توسط افشین احمدی در 1 PM | |







<no title>

سلام

مرسی از اینكه قابل دونستید و نظردادید

ولی

ولی

ولی چند تا گله!

اول اینكه چرا وقتی می خواهیم نظر بدیم فكر می كنیم فقط 2 حالت داره

یا اینكه طرف خیلی تحویل بگیریم و كلی تعریف و تمجید كنیم و یا اینكه به اسم انتقاد نظر و یا كار فرد دیگری رو مسخره كنیم؟؟؟؟؟؟

دوستان عزیز (مخصوصا آقای امیر علی كه براشون ظاهرا این سوال پیش اومده بود كه چرا اینجوری می نویسم)

اینجا خونه ی منه

اینجا چار دیواریه نوشته های منه

نوشته های من هم بیانگر احساساتمه

خوشحال می شم بدونم نظرتون در مورد نوشته هام چیه ولی اصلا اصلا و اصلا دلم نمی خواد كسی بهم بگه اینجا جای این حرفا نیست و یا اینكه بخواد برای من و نوشته هام تعیین تكلیف كنه

نوشته های من همشون  دارای یه چارچوب هستن

پس اگر چیزی نوشته می شه و وبلاگ همچنان پا بر جاست یعنی اینكه اینجا جاشه و موردی هم نداره

باز هم از اینكه نظر دادید ممنونم ولی سعی كنید یا كاری رو انجام ندید یا اینكه درست انجام بدید


[+] نوشته شده توسط افشین احمدی در 1 PM | |







<no title>

چند روزه که می شه جو سنگین کدورت تو خونه حس کرد

جالبه

وقتی که خوشن خوشی هاشون تو یه اتاق حبس می کنن

ولی وقتی که از هم دلگیر می شن  همه رو تو ناراحتی شون شریک می کنن


[+] نوشته شده توسط افشین احمدی در 1 PM | |







<no title>

به آسمان  نگاه کن

آسمان امشب آینه ی دل من است

گاه ابری می شود

گاه فریاد دلتنگی بر می آورد و اشک می ریزد

او حدیث غم می کند

                        غم عشق

                                   غم زیبا!


[+] نوشته شده توسط افشین احمدی در 1 PM | |